تجدد، توسعه و جهان
امروز
قسمت چهارم
فهرست مطالب:
يادداشت ويرايش دوّم
مفهوم "نجدد" و سير تاريخي آن
"تجدد": کشف دوباره
امپاتي: انگيزش
رواني- فرهنگي "تجدد"
"مدرنيزاسيون" و
دنياي غيراروپايي
"مدرنيزاسيون" در
عمل (1)
"مدرنيزاسيون" در
عمل (2)
افسون "ببرهاي آسيا"
نگاهي به دهه گذشته
لاگوس تنها مخلوق
ناقصالخلقه آزمايشگاه نظريههاي مدرنيزاسيون
دهه 1960 نيست. در سراسر جهان پيراموني صدها شهر
بزرگ و کوچک ميتوان يافت که جمعيتي قريب به 5 /1
ميليارد انسان را در فضاي خفقانآور خود جاي
دادهاند.
در کشورهاي جهان
سوّم شهر بزرگ فضايي است که در آن ظواهر چشمگير
"مدرن شدن" به اعلي درجه تمرکز يافته است:
فرودگاهها، بزرگراهها، آسمانخراشها، شرکتهاي
چند مليتي، فعاليتهاي تبليغاتي، ترافيک فشرده
اتومبيلها، بانکها، هتلهاي زنجيرهاي جهاني
براي جهانگردان، مراکز اجتماعي پيمانکاران بزرگ،
محلههاي ويلايي لوکس، مناطق صنعتي، و همچنين
حلبيآبادها. [76]
جمعيت شهرنشين دنياي
پيراموني در آغاز دهه 1960 ميلادي 420 ميليون نفر
بود که در سال 1985 به 2/ 1 ميليارد نفر رسيد [77]
و طبق پيشبيني بانک جهاني در آغاز سده بيست و يکم
دو ميليارد خواهد بود. [78]
در اين زمان، از 21 ابرشهر [79]
جهان 18 ابرشهر در دنياي توسعهنيافته خواهد بود
که برخي فقيرترين کشورهاي جهاناند. [80]
بالاترين ميزان رشد شهرگرايي که تاکنون به ثبت
رسيده به شهرهاي آفريقايي (10 درصد در سال) تعلق
دارد. در مکزيکوسيتي، شهري که ظرفيت زيست تنها 4
ميليون انسان را دارد و اکنون قريب به چهار برابر
اين تعداد را در خود جاي داده، سه ميليون دستگاه
اتومبيل و 35 هزار کارخانه وجود دارد که دود ناشي
از آن، زمانيکه باد نميوزد، فضاي شهر را کشنده
ميکند. کراچي 4 /8 ميليون نفر جمعيت دارد که در
سال 2002 به 19 ميليون نفر خواهد رسيد. هماکنون
کراچي 30 درصد کمتر از مصرف خود آب آشاميدني دارد
و فقرا مجبورند آب غيربهداشتي، با همه عوارض آن،
بياشامند. در کينشازا (زئير) 4 ميليون انسان زندگي
ميکنند. نرخ بيکاري در اين شهر 80 درصد و نرخ
تورّم 3000 درصد است. در شورش سپتامبر 1991
کينشازا قريب به يک ميليارد دلار کالا، از لباس تا
کامپيوتر، به غارت رفت. [81]
در جهان پيراموني،
ابرشهر- که عموماً بهصورت "شهر تودهوار"
[82]
(انبوه بيريخت) رخ مينماياند، انگلي است
غولپيکر که درآمد ملّي را ميبلعد بيآنکه چپزي
به توليد ملّي بيفزايد. [83]
بهنوشته آندره فونتن، تا سال 1989 مجموع مبالغي
که در زمينه طرحهاي عمراني شهري، بهويژه ساختمان
مترو، در کشورهاي جهان سوّم هزينه شد به 1200
ميليارد دلار بالغ ميشد که 44 درصد درآمد ناخالص
ملّي اين کشورها بود. [84]
پيدايش سرطاني
ابرشهرها محصول منحصربهفرد تحولات دهههاي اخير
در جهان پيراموني نيست. بياندام کردن جوامع
غيرغربي و بهمريزي ساختار جهاني مخلوق هولناک
ديگري نيز آفريده است که چون هيولاي دکتر
فرانکنشتين موجوديت خالق خود را مورد تهديد قرار
داده است: مهاجرت! [85]
«وزير محيط زيست
آلمان، کلاوس توپفر، پيش از شرکت در کنفرانس محيط
زيست ريو... در آوريل گذشته ميهمان چين بود. او
توجه به حقوق انسان را به ميزبان چيني خود گوشزد
کرد. طرف چيني گفت: اين حقوق را ميتوان به مردم
ارزاني داشت ولي آيا دولت آلمان حاضر خواهد بود هر
سال 10 تا 15 ميليون چيني را بپذيرد و آنها را
تيمار کند؟ اين واکنش دور از انتظار زبان نماينده
دمکراسي غربي را بست.»
[86]
اين نماينده
دمکراسي غربي عاقلتر از آقاي جرج بوش (پدر) بود.
بوش در دوران رياستجمهوري خود فرماني صادر کرد که
طبق آن چينيهايي که ادعا ميکردند قرباني قانون
تکفرزندي کشور خود شدهاند حق ورود به ايالات
متحده آمريکا دارند. بوش و آن کسان که از اين
نمايش تبليغاتي او شادمان شدند هيچگاه به اين
نينديشيدند که با اعطاي "دمکراسي زاد و ولد" به
چين جمعيت جهان چه رشد هولناکي خواهد داشت و اين
«سيل» بنيانکن، به تعبير اکونوميست، چه مصائبي
براي دنياي صنعتي به بار خواهد آورد. آن
کمپانيهاي فرامليتي که براي رهايي از بحران
اقتصادي کنوني بازار ميلياردي چين را خواب
ميبينند نيز هيچگاه به اين مسئله نميانديشند.
هنوز چين به اين موج نپيوسته ولي همين نسيم اندک
"دمکراسي" که بر آن وزيده ميزان رشد جمعيت جهان را
از 7 /1 درصد در اوائل دهه 1980 به 8/ 1 درصد افزايش
داده است. در واقع، بدون حضور چين نيز اين فرآيند
براي غرب سهمگين است:
بهطور متوسط
ساليانه يک ميليون مهاجر خارجي وارد خاک ايالات
متحده آمريکا ميشود که 200 هزار تن از آنان
مهاجران غيرقانونياند. [87]
از سال 1970 تا 1988 سه ميليون مکزيکي، يعني 4
درصد جمعيت مکزيک، به ايالات متحده آمريکا مهاجرت
کردند. [88]
بيزنس ويک اين پديده را «بزرگترين موج مهاجرت در
تاريخ آمريکا» ميخواند و پيشبيني ميکند که طي
سالهاي 1992- 2010، 6 /7 ميليون سياهپوست، 5 /8
ميليون آسيايي و 2 /15 ميليون اسپانيوليزبان به جمعيت
ايالات متحده افزوده شود. رشد جمعيت سفيد ايالات
متحده آمريکا در اين دوران به تنهايي 1/ 11 ميليون
نفر خواهد بود. [89]
بهرغم اينکه 90 درصد مهاجرين به ايالات متحده
نيروي کار مفيدند [90]
و از اينطريق ساليانه 140 هزار نيروي متخصص، يعني
"مغزهاي" جهان توسعهنيافته، به نيروي کارشناسي
آمريکا افزوده ميشود، بهرغم اينکه کارفرمايان
آمريکايي از اين وضع سود ميبرند و مهاجران را
عموماً به کارهاي سنگين ميگمارند، [91]
و بهرغم اينکه در سال مالي 1991-1992 دولت
ايالات متحده 904 ميليون دلار ماليات فقط از
مهاجران غيرقانوني، نه همه مهاجران، دريافت کرد، [92]
معهذا آمريکايي از اين فرآيند ناخشنود است. تايم
ابراز تعجب ميکند که چرا در کشوري که تقريباً همه
جمعيت آن، بهجز سرخپوستان، مهاجر و اعقاب
مهاجراناند، بايد در نظرسنجيها 70 درصد مردم
خواستار بستن اکيد مرزها به روي مهاجران باشند. [93]
پاسخ روشن است:
«بيش از دو دهه، از
اواخر دهه 1940 تا اوائل دهه 1970، جهان صنعتي
دوران بيسابقه توسعه سريع و افزايش توليد را طي
کرد: تجارت رشد کرد، درآمدها افزايش يافت،
استانداردهاي زندگي اوج گرفت، و در اروپا، ايالات
متحده و ژاپن عملاً هر کس که جوياي کار بود
ميتوانست شاغل شود. ولي اکنون اقتصاد ما در حال
ايستايي است. درآمدها کاهش مييابد، دولتها با
کسري فاحش بودجه مواجهاند، و بدتر از همه،
ميليونها نفر نميتوانند کار پيدا کنند. در
اروپاي غربي بيش از 20 ميليون کارگر عاطل
ماندهاند و نرخ بيکاري به 11 درصد رسيده و در حال
افزايش است. تقريباً نيمي از بيکاران اروپاي غربي
بيش از يک سال است که بيکارند. در ايالات متحده
آمريکا وضع بدتر از اروپاست: 9 /8 ميليون نفر
بيکارند. در علم اقتصاد آمريکا واژه جديدي پيدا
شده: "رشد بيکاران".
[94]
نرخ رسمي بيکاري 7 درصد است ولي در واقع ميليونها
کارگر خود را با کارهاي پارهوقت و موقت سرگرم
کردهاند. در ژاپن نرخ بيکاري در بيست سال اخير
بيسابقه است: 3 /2 درصد کافي است که آينده اشتغال
در ژاپن را به زير سئوال برد.»
[95]
بهنوشته نيوزويک، «مسئله اصلي اقتصادي، سياسي و اجتماعي دهه 1990
مسئله اشتغال است.» [96]
رهبر يک گروه آمريکايي ضدمهاجران در کاليفرنيا
ميگويد:
«اگر مجسمه آزادي
بتواند سخن بگويد خواهد گفت: بسياري از مردم من
بيکار و بيخانمان هستند، ذخاير طبيعي من بهعلت
جمعيت زياد و فرسايش بهسرعت رو به نابودي است و
شهرهاي من مملو از تبهکاري است. دوران آرامش
مقولهاي است متعلق به گذشته.»
[97]
بيزنس ويک سال 1992
را «سال واژگون» براي غولهاي اقتصادي جهان ناميده
و مينويسد که اين سال، «سال کساد بازار، بيکاري و
آشفتگي سياسي» بود. در اين سال بسياري از
کمپانيهاي بزرگ، بهويژه کمپانيهاي
اتومبيلسازي، با کاهش بيسابقه ارزش بازار خود
مواجه شدند: پژو فرانسه 33 درصد، دايملر بنز 30
درصد، فيات ايتاليا 16 درصد و کمپانيهاي انگليسي
16 درصد. [98]
در اين سال «بزرگترين ضربه در تاريخ کمپانيهاي
آمريکا» بر پيکر IBM وارد شد: اين کمپاني به
بحرانيترين دوران تاريخ 79 ساله خود وارد شد. IBM
که در سال 1986 فروش 200 ميليارد دلاري سال 1995
را خواب ميديد، 965 /4 ميليارد دلار ضرر کرد و
يکصد هزار تن از کارکنان آن بيکار شدند. [99]
در چنين اوضاعي، که
اروپاي غربي به «سختترين دوران بحران اقتصادي خود
پس از جنگ دوّم جهاني» [100] وارد
شده، "بحران مهاجرت" نيز بر مصائب آن افزوده است.
اين بحران از نيمه دهه 1980 آغاز شد و چنان اوج
گرفت که بر ترکيب جمعيتي برخي از کشورهاي غرب
اروپا تأثير جدّي گذارد و دولتمردان غربي را به
وحشت انداخت. در قوانين مهاجرت و صدور رواديد
تجديدنظر شد. وزير کشور فرانسه گفت: «ما
نميخواهيم کشورمان سرزمين مهاجران باشد» [101]
و وينستون چرچيل، نوه سِر وينستون چرچيل و نماينده
مجلس عوام از حزب محافظهکار، درست همزمان با
سوزانيده شدن پنج زن و دختر مهاجر در آلمان، هشدار
داد که در آيندهاي نه چندان دور مهاجران مسلمان
بر بريتانيا حکومت خواهند کرد. واکنش مسلمانان
بريتانيا تا بدان حد شديد بود که رهبر حزب
محافظهکار رسماً بهخاطر سخنان چرچيل از ايشان
پوزش خواست!
وضع در آلمان از همه
جا وخيمتر است. در بخش غربي آلمان (آلمان فدرال
سابق) ساليانه 10 هزار نفر شغل خود را از دست
ميدهند [102]
و حدود 40 درصد نيروي کار آلمان شرقي سابق
بيکارند. بهعبارت ديگر، در هر خانواده آلمان شرقي
سابق حداقل يک بيکار وجود دارد. در چنين وضعي، 8 /1
ميليون مهاجر ترکيهاي در آلمان زندگي ميکنند و
ساليانه قريب به نيم ميليون مهاجر به آلمان وارد
ميشوند. مجموعه اين عوامل، اشاعه بيسابقه پديده
نئونازيسم را در آلمان سبب شده که تعداد پيروان
سازمانيافته آن در سال 1992 به 40 هزار نفر رسيده
است. اين رقم نسبت به سال 1990، يعني در فاصله دو
سال، رشدي معادل 25 درصد را نشان ميدهد. سه چهارم
اين افراد آماده اقدام به خشونت عليه مهاجران
هستند. اين خشونت آغاز شده است: در سال 1992 حداقل
1800 حمله جدّي به مهاجران توسط پليس به ثبت رسيده [103]
و در 18 ماه گذشته جمعاً 22 مهاجر بهوسيله
نئونازيهاي آلمان به قتل رسيدهاند. در 29 مه
1992 نئونازيها در سولينگن، نزديک شهر کلن، سه
خانه مهاجران را آتش زدند و پنج عضو يک خانواده
ترک، که 20 سال بود در آلمان ميزيستند، در آتش
سوختند يا خفه شدند. در نوامبر 1992 يک زن و دو
دختر ترک کشته شدند و اخيراً دو زن و سه دختر ترک
به قتل رسيدند. [104]
موج مهاجرت به ژاپن
در دهه 1980 آغاز شد و امروزه مهاجران يک درصد
جمعيت اين کشور را تشکيل ميدهند که 292 هزار تن
از آنان مهاجران غيرقانوني هستند. پيشبيني ميشود
که در سال 2000 رقم کارگران مهاجر به ژاپن به 6
ميليون نفر برسد. يکصد هزار تن از اين مهاجران
زناني هستند که به فحشا اشتغال دارند.[105]
در 21 ژوئن 1993،
هفتهنامه تايم گزارش ويژهاي دربارۀ گسترش فحشا
در جهان، که تايم آن را «تجارت چند ميلياردي»
ناميده، منتشر کرد؛ گزارشي تکاندهنده که ابعاد
فاجعهآميز بحران ساختاري دنياي امروز را بيان
ميدارد. [106]
اين گزارش فاش ميکند که در سده بيستم ميلادي، و
بر بنياد تخريب تمدنها و فرهنگهاي کهن غيرغربي،
نوع جديدي از بردهداري شکل گرفته که ميليونها زن
را در اسارت دارد و شبکه آن در سراسر جهان گسترده
است. اين پديده، واژگان جديدي چون "صنعت جنسي"،
[107]
"بردهداري جنسي" [108]
و "سفرهاي جنسي" [109]
را به زبانهاي غربي وارد کرده است. در کنفرانس
سال 1991 سازمان زنان آسياي جنوب شرقي گفته شد که
از سال 1975 تا آن زمان، يعني در فاصله 16 سال،
حداقل 30 ميليون زن در سراسر جهان به
فاحشهخانهها فروخته شدهاند. خانم واسيليا
تامزالي، رئيس بخش زنان يونسکو، ميگويد: «صنعت
جنسي بازار عظيمي است که عوامل محرکه خاص خود را
داراست.» [110]
اين شبکه جهاني
بردهداري را باندهاي قدرتمند مافيايي اداره
ميکنند که "بازار جنسي" را، از ژاپن تا ايالات
متحده آمريکا، در کنترل خود دارند. در ژاپن اين
مافيا "ياکوزا" [111]
ناميده ميشود. در دهههاي 1960 و 1970 مردان
ژاپني بهشکل دستهجمعي در "تورهاي جنسي" به
تايوان و کره جنوبي ميرفتند، سپس سليقه آنها به
زنان تايلندي و فيليپيني جلب شد. در دهه 1980 اين
رابطه دوسره شد و دهها هزار زن فيليپيني و
تايلندي به ژاپن برده شدند. ياکوزا اين زنان را
بهعنوان "برده جنسي" در بازارها و فاحشهخانهها
بهکار ميگمارد. بسياري از اين زنان، روستائيان
سادهاي هستند که از "بازار جنسي" تايلند به ژاپن
صادر ميشوند. (در تايلند حداقل دو ميليون زن به
فحشا اشتغال دارند.) دلالان تايلندي اين زنان را
بهطور متوسط نفري 14 هزار دلار به دلالان ژاپني
ميفروشند و ژاپنيها آنان را نفري حدود 30 هزار
دلار به صاحبان بارها و فاحشهخانههاي ژاپن
ميفروشند. بهنوشته تايم، طبق گزارشهاي متعدد،
زمانيکه اين زنان فرار ميکنند پليس ژاپن آنها
را دستگير ميکند و به «صاحبانشان» تحويل ميدهد. [112]
اخيراً يکي از اين "بردگان" مديره فاحشهخانه خود
را به قتل رسانيد. او در دادگاه گفت:
«زندگي من مانند
حيوان بود. سه بار فروخته شدم. به صاحبم التماس
ميکردم که اجازه دهد به خانهام بازگردم. ولي او
ميگفت که مبالغ زيادي به وي بدهکارم و بايد آن را
بپردازم تا بتوانم به وطنم بازگردم. هر شب بايد با
يک مرد ميخوابيدم. حتي در دوران قاعدگي حق نداشتم
راحت باشم. به من ميگفتند اگر فرار کنم مرا پيدا
خواهند کرد و خود و خانوادهام را خواهند کشت.»
[113]
"بردهداران جنسي"
ايالات متحده آمريکا به هر سرباز شاغل در
پايگاههاي نظامي آمريکا در کره جنوبي 5000 دلار
ميدهند تا با يک دختر کرهاي ازدواج کند و او را
با خود به آمريکا ببرد. اين دختران به
فاحشهخانههاي هوستن، ديترويت و غيره تحويل
ميشوند؛ دختران نگونبختي که حتي زبان انگليسي
نميدانند. آنها به زور و تهديد به فحشا وادار
ميشوند و بايد 5000 دلار بهاي خود را نيز به
صاحبانشان بازگردانند. يک زن جوان دومينيکني
ميگويد:
«مرا براي کار به
يونان بردند. [او با گريه ميافزايد:] سپس مرا کتک
زدند و بدنم را با سيگار سوزانيدند. باکره بودم.
پنج روز مرا در يک اتاق، بدون غذا، زنداني کردند.
من گريه کردم و بالاخره شرف و بکارتم را در ازاي
25 دلار از دست دادم.»
[114]
"بردهداري
جنسي" محدود به زنان نيست. پسران نوجوان و جوان
نيز شکار ميشوند و به مراکز مخصوص همجنسبازان
فروخته ميشوند. در سال 1992 پليس فرانکفورت در يک
مرکز همجنسبازان 30 مرد را دستگير کرد که 15 نفر
آنان جوانان تايلندي بودند.[115]
بهنوشته تايم، عامل اصلي گسترش سريع ايدز را بايد
در اين «تجارت جهاني» جستجو کرد: در سال 1986 تنها
6 نفر مبتلا به ايدز وجود داشت، در سال 1993 اين
رقم به يک ميليون نفر رسيده است. [116]
«تمدن اروپا خود را
بيرقيب، پويا و کامياب نشان داده است اما براي
ساختن آينده مناسب نيست. بهبود اساسي سطح زندگي در
کشورهاي عقبمانده از راه افزايش توليدات صنعتي، و
به بيان ديگر رشد براي همه بر اساس الگوي غربي-
آنگونه که رئيسجمهور آمريکا، هري ترومن، در سال
1945 به تهيدستان نويد داد- عملي نشد... در
کشورهاي فقير نه تنها رشد و رفاه پديد نيامد بلکه
سقوط و نابودي اکولوژي و گسست فرهنگي زندگي سه
پنجم بشريت امروز را تشکيل ميدهد. هيچ کس
نميداند اين روند چگونه باز خواهد ايستاد. پيروزي
تمدن غرب به ضد خود رو کرده است.»
[117]
قسمت
پنجم
76.
ايولاکوست، همان مأخذ، ص 59.
78. آندره
فونتن، يکي بدون ديگري: نظم نوين جهاني؟،
ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوي، تهران:
فاخته، 1371، ص 133.
79. Megacity
منظور از
"ابر شهر"، شهري است با جمعيت 10 ميليون
نفر و بيشتر.
80. طبق
آمار سال 2002، از ده ابرشهر اصلي جهان
تنها سه ابرشهر در جهان توسعهيافته واقع
است (توکيو با 4/ 26 ميليون نفر، نيويورک
با 6/ 16 ميليون نفر، و لسآنجلس با 4 /13
ميليون نفر جمعيت). هفت ابرشهر در دنياي
توسعهنيافته قرار دارد: مکزيکوسيتي (4/ 18
ميليون نفر)، بمبئي (1/ 18 ميليون نفر)،
سائوپولو (8 /17 ميليون نفر، شانگهاي (17
ميليون نفر)، لاگوس (4/ 13 ميليون نفر)،
کلکته (9/ 12 ميليون نفر) و بوئنوسآيرس
(6/ 12 ميليون نفر). ابرشهرها 75 درصد مصرف
چوب صنعتي و 60 درصد مصرف آب جهان را به
خود اختصاص دادهاند و حدود 80 درصد کربني
که کره زمين را آلوده کرده محصول آنان
است.
Steve Jones,
"Some
Demographics of Mega Cities",
in:
http://www3.sympatico.ca/truegrowth/demographics.htm
81. Time,
January 11, 1993, pp. 24-34.
83. طبق
آمار سازمان ملل متحد (2002)، 74 درصد
مردم آمريکاي لاتين در مناطق شهري زندگي
ميکنند. اين نسبت در اروپا 73 درصد و در
ايالات متحده آمريکا، استراليا و زلاندنو
75 درصد است.
United
Nations Population Fund,
"Migration
and Urbanization",
in:
http://www.unfpa.org/modules/6billion/populationissues/migration.htm
بنابراين،
برخلاف تصوّر خام توسعهگرايان، افزايش
شهرنشيني به معني توسعهيافتگي نيست.
84. همان
مأخذ.
مرتضي
الويري شهردار تهران در 20 تيرماه 1378 از
تأسيسات متروي تهران ديدن کرد و گفت اين
عمليات تاکنون 160 ميليارد تومان هزينه
برداشته است. محسن هاشمي، مديرعامل شرکت
راهآهن شهري تهران و حومه (مترو)، گفت:
براي ساختن 60 کيلومتر خط روي زميني و 40
کيلومتر خط متروي زيرزميني در تهران صد
ميليارد تومان ديگر مورد نياز است. او
اظهار اميدواري کرد که کل پروژه متروي
تهران در سال 1388 به بهرهبرداري کامل
برسد. (صبح امروز، پنجشنبه 31 تير 1378، ص
9)
85. طبق
تخمين بنياد جمعيت سازمان ملل متحد، در
سال 2002 حدود 60 ميليون نفر مهاجر
کشورهاي توسعهنيافته در کشورهاي
توسعهيافته زندگي ميکنند.
United
Nations Population Fund,
"Migration
and Urbanization",
in:
http://www.unfpa.org/modules/6billion/populationissues/migration.htm
86.
مارتين، شومان، همان مأخذ.
87. Business
Week, July 21, 1993, p. 26.
88. The
Economist, November 28, 1992, p. 79.
89. Business
Week, ibid, p. 28.
90. Time,
June 21, 1993, p. 35.
91. Business
Week, ibid, p. 26.
در دهه 1970
هر ساله کمتر از 3000 نفر از اتحاد شوروي
به ايالات متحده آمريکا مهاجرت ميکردند.
در دهه 1980 بهطور متوسط ساليانه 60 هزار
نفر از روسيه به آمريکا مهاجرت کردند.
(ناصر طهماسبي، "فاجعهاي بهنام آوارگي"،
علم و جامعه (چاپ خارج از کشور)، شماره
84، سال 11، مرداد 1369)
95. Newsweek,
June 14, 1993, p. 10.
98. Business
Week, July 12, 1993, pp. 37-39.
99. Time,
February 1, 1993, p. 42.
100. Business
Week, July 21, 1993, p. 16.
101. The
Economist, June 5, 1993, p. 26.
103. Time,
November 23, 1992, pp. 28-30.
104. The
Economist, June 5, 1993, p. 25.
105. Time,
April 5, 1993, pp. 38-39.
106. Time,
June 21, 1993, pp. 28-40.
117.
مارتين، شومان، همان مأخذ.