شنبه، 18 شهريور 1391/ 8 سپتامبر 2012،
ساعت
1:45
بعدازظهر
آزاد شدم!
در پي انتشار کتاب «زمين و انباشت ثروت:
تکوين اليگارشي جديد در ايران امروز» در دادگاه تجديدنظر به اتهام «تهمت و
افترا» به پنج ماه و بابت «نشر اکاذيب» به يک سال، جمعاً به هفده ماه،
زندان محکوم شدم. در ساعت 6 بعدازظهر دوشنبه، 30 آبان 1390/ 21 نوامبر
2011، حکم صادره به مرحله اجرا درآمد. انتخاب اين زمان معناي خاصي داشت و
براي من حاوي پيامي بود.
آن شب به کلانتري معاليآباد و فرداي آن،
صبح اوّل آذر، ابتدا به دادسراي اجراي احکام و سپس به زندان مرکزي شيراز
(عادلآباد) منتقل شدم. حاضر به جلب رضايت شاکيان براي جلوگيري از اجراي
حکم و استخلاصم نبودم. پس از آن نيز، با توجه به وجود شکات خصوصي و اصرار
آنان بر شکايت خود، عفو من منوط به جلب رضايت شکات و از اينرو منتفي بود.
اينک، پس از گذشت 9 ماه و 19 روز، طبق مواد
پيشبيني شده در قانون مجازات اسلامي، با طي بيش از نيمي از دوره محکوميتم،
آزاد شدهام.
دوراني که بر من گذشت،
برغم بيماري قلبي، غنيمتي بود که بابت آن شاکرم. در اين دوران، فرصتي
کمنظير براي آشنايي و حشر و نشر با سه گروه يافتم: قضات، زندانبانان و
زندانيان عادي. در شش دوره زندان که در زندگي خود، از سال 1349،
گذرانيدهام اين اوّلين بار بود که با زندانيان عادي هم سرنوشت و هم خانه
ميشدم. بسيار چيزها آموختم و زيباييهاي جامعه و مردم عادي را از نزديک
لمس کردم. براي من، که در زندانهاي گذشته تنها «فضاي گلخانهاي» زندان
سياسي را تجربه کرده بودم، فرصتي استثنايي بود. خاطرات و يادداشتهاي
فراوان گرد آوردم که ميتواند آموزنده و خواندني باشد. با زندانياني محشور
بودم که داستان زندگي هر کدامشان رُماني است قطور. افسوس که رُماننويس
نيستم.
تصميم گرفتهام از اين پس از تکاپوهاي
فرساينده در وبگاه و فيسبوکم پرهيز کنم و تمامي اوقات و همّ خود را مصروف
تکميل و اتمام تحقيقاتم در عرصه تاريخ و انديشه سياسي نمايم. حدود ده عنوان
کتاب در دست تدوين نهايي دارم که حاصل تلاش فکري سالهاي اخيرم است و، با
مساعدت ناشر محترم و جديدي که برگزيدهام، منتشر خواهد شد. اميدوارم، با
عنايت و الطاف الهي، از اين پس نيز، بعنوان عضوي کوچک از جامعه پژوهشي
ايران، در حوزه تاريخ و انديشه سياسي مؤثر باشم.
از تمامي عزيزان که به
غناي اين دوره از زندگيام، هر يک بنحوي، ياري رسانيدند، از صميم قلب
سپاسگزارم؛ از قضات و زندانبانان، که ذکر نام و عنوانشان موجب رنجش ايشان
ميشود حتي در مقام سپاس، تا زندانيان که همدم و همخانه و مونسم بودند. و
نيز سپاسگزارم از همه عزيزان که در فضاي مجازي و غيرمجازي هر يک بگونهاي
با من و خانوادهام اعلام همدردي کردند يا براي آزاديام کوشيدند.
در پايان، تصور ميکنم عدم درج سپاس زير
ناسپاسي محض باشد: از همسرم، سرکار خانم زينب رضاپور اصفهاني، سپاسگزارم که
با شايستگي و خردمندي گذر از اين دوره سخت را با رتبه عالي مديريت کردند؛
از آقاي اميد مهدينژاد، طنزنويس محبوب و جوان، که نه خواهرم بودند نه
برادرم، ولي کم از ايشان دلسوزي و غمخواري نکردند؛ و آن نامه سرگشاده و
مؤثر 55 تن از اصحاب قلم مرهون ابتکار ايشان بود. و از امضاءکنندگان آن
نامه از ژرفاي قلب ممنونم و شرمنده احسان و بزرگي يکايکشان. و سپاسگزارم
از بانيان و اعضاي «گروه سپيدار» در فيسبوک، که برغم عدم شناخت شخصي بسياري
از آنان، در اين دوره نسبتاً طولاني هماره به يادم بودند. براي تمامي اين
عزيزان، و آن عزيزان و بزرگواران که به دلايلي ذکر نامشان را لازم يا به
صلاح نميدانم از خداوند منان بهترينها را آرزومندم.
در پي شکايت عليه کتاب
«زمين و انباشت ثروت: تکوين اليگارشي جديد در ايران امروز» (نشر اينترنتي،
فروردين 1387)، که منجر به صدور دادنامه قطعي دال بر محکوميت اينجانب به
هفده ماه زندان و «اعاده حيثيت از شکات» شد، موارد زير را به اطلاع
خوانندگان کتاب فوق ميرساند:
از آنجا که دادنامه قطعي
لازمالاتباع ميباشد، به منظور تأمين بند مندرج در دادنامه، دال بر «اعاده
حيثيت از شاکيان»، و در پي توافق با قاضي محترم، اقدام به حذف کتاب «زمين و
انباشت ثروت» و آن بخش از مطالب مرتبط با آن، که موجبات محکوميت اينجانب را
فراهم آورد، از وبگاه خود مينمايم.
بعلاوه، اعلام ميکنم آن
فقراتي از کتاب 1460 صفحهاي «زمين و انباشت ثروت»، که در دادنامه بعنوان
مصاديق «تهمت و افترا، توهين، و نشر اکاذيب» ذکر شده، با استناد به دادنامه
فوق، که ختم کلام محسوب ميشود و فراتر از نظر شخصي ملزم به تبعيت از آن
ميباشم، مشتمل بر عناوين مجرمانه فوق بوده، بياعتبار تلقي شده و قابليت
استناد ندارد.
عبدالله شهبازي
شيراز
شنبه، 18 شهريور 1391
ساعت 1:45
بعدازظهر